مطالب تخصصی رشته حقوق گرایش حقوق جزا و جرم شناسی
اصلاح طلبان مردم را فراموش كردند  ××متن كامل سخنان دكتر تاجيك××
پنجشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۱:۱۳ ق.ظ | نویسنده ۩۞۩ مدیر۩۞۩

متن كامل سخنان دكتر تاجيك

اصلاح طلبان مردم را فراموش كردند

جام جم آنلاين: به نظر من جريان اصلي اصلاح طلبي زبان و بيان ارتباط با توده هاي مردم را نداشت.نبايد ترديد کرد که قدرت‌هاي بزرگ و حتي اپوزيسيون خارج کشور در سوداي ايجاد انقلابي مخملي يا رنگي در کشور هستند.بي ترديد تجربه 100 سال گذشته ما نشان مي دهد که در هر واقعه‌اي که در جامعه ما اتفاق افتاده نقش خارجي ها در آن برجسته بوده است.بيگانگان تلاش کردند حريم حرمت هاي نظام را بشکنند. اين جملات بخش‌هايي از سخنان محمد رضا تاجيك است.

به گزارش جام جم آنلاين،محمدرضا تاجيک رئيس سابق مرکز بررسي هاي استراتژيک رياست جمهوري و مشاور آقاي سيد محمد خاتمي و مهندس مير حسين موسوي شب گذشته در برنامه ويژه گفتگوي خبري حضور يافت و به نقد و ارزيابي حوادث پس از انتخابات و اصلاحات پرداخت.

متن كامل اين گفت‌وگو به شرح زير است

مرتضي حيدري كه طبق گذشته مجري بيشتر برنامه‌هاي گفتگوي ويژه خبري بود از دكتر تاجيك پرسيد؛ تاريخ معاصر ايران از منظر جامعه شناختي و علمي شاهد حوادثي بود كه موانعي را بر سر راه حركت جامعه ايجاد كرده و اغتشاشاتي را در كشور ايجاد كردند بخصوص حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري را مي‌توان از اين دست حوادث تقسيم بندي كرد. شما از نگاه علمي و آسيب شناسي به اين موضوع چطور نگاه مي‌كنيد و ريشه هاي اين حوادث را چطور ارزيابي مي‌كنيد.

تاجيك به اين پرسش اينگونه پاسخ داد؛ ابتدا تقدير مي‌كنم كه چنين مجالي به من داديد تا راجع به چنين موضوع مهمي با مردم صحبت كنم.

اگر نگاهي گذرا به تاريخ معاصر بياندازيم، مي بينيم كه همواره در پس وقايعي، جامعه ما به يك مقطع خاص تاريخي قفل شده. اين وقايع در بعضي مواقع جامعه مارا يك گام پس برده وموجب بحرانهايي شده است كه همواره دستي از درون و دستي از بيرون در آن تاثير داشته است.

دست دروني بيشتر از جنس تحليل نادرست،تخمين غلط، تصميم نابهنگام و در نهايت از جنس تدبير معيوب بود. دست بيروني  هم دست استكبار جهاني و قدرت هاي بزرگ خصم و ابررسانه هاي مجازي و حقيقي كه بصورت استكباري و صهيونيستي فعاليت مي كنند و همچنين دست عمال خارجي يا اپوزيسيون برانداز خارج نشين كه در اين فضاها فعال بودند، است.

در دوران مشروطه جريانهاي منورالفكر، روشنفكر و شبه روشنفكري كه در جامعه ما وجود دارند براساس يك تحليل غلط براين تصور مي شوند كه جامعه ما از سنتهاي ديرينه خودش خسته و ملول است و نسبت به غرب، فرهنگ و دين خود را يكي از عوامل عقب ماندگي خود مي داند و نسبت به گذشته و حال خود شرمگين است و به دنبال تغيير مي گردد. به دنبال اينست كه جامه سنتي خود را از تن به در كند و جامه مدرن غربي را به تن كند تا با همان علم، همان معرفت و همان پيشرفت هايي كه غربي ها نايل شدند، نايل شوند.

براساس اين تحليل غلط، منورالفكران ما بر اين فرض مي شوند كه چنانچه پژواك صداي انسان غربي در جامعه خود شوند انسان ايراني فوج، فوج و دسته، دسته به آنها مي پيوندند و استقبال مي كنند، به راحتي جامه سنتي و ديني خود را از تن به در مي كنند و به جامه غربي در مي آيند، ملبس به لباس غربي مي شوند، با ولع كالاهاي فرهنگي و معرفتي غرب را مي بلعند و تلاش مي كنند خود را شبيه انسان غربي كنند.

براساس اين تحليل و تخمين غلط چه اتفاقي مي افتد؟‌ در همين راستا تصميم هاي نابهنگام  و تدبير معيوب در جامعه حادث مي شود. شيخ فضل الله نوري ها به بالاي دار مي روند و مشروطه خواهان به نام آزادي و به نام دموكراسي و به نام تحمل عقايد حذف و ترد مي شوند. مسير براي ورود و دخالت خارجي ها و براي استقرار يك مستبد ديگر در كشور هموار مي‌شود.

مشخص شد كه چگونه تحليل غلط و تخمين نابجا موجب تصميم نابهنگام و تدبير معيوب مي شود و جامعه را به يك مقطع خاص تاريخي قفل مي كند و چند گام به پس مي برد. بعد از سال 1320 متاسفانه باز همين شرايط ادامه پيدا مي كند.

همچنين آزادي تبديل به آنارشي مي شود و مفاهيمي وارد جامعه ما مي شود كه با مذاق فرهنگي ، فكري و معرفتي جامعه ما همخواني ندارند. مردم جامعه ما اين ها را هضم نمي كنند بلكه اينها را دفع مي كنند.

در اين صورت حتي شعرا، روشنفكران ما به جايي مي رسند كه در وصف يك مرد پولادين شعر مي گويند و داستان مي سرايند و انتظار مي كشند تا او بيايد و آنها را از مشروطه و مشروطه  خواهان متاسفانه نجات دهد.

مشخص شد كه چگونه تحليل غلط و تخمين نابجا موجب تصميم نابهنگام و تدبير معيوب مي شود و جامعه را به يك مقطع خاص تاريخي قفل مي كند و چند گام به پس مي برد. بعد از سال 1320 متاسفانه باز همين شرايط ادامه پيدا مي كند.

اگر به جريانات راست فاشيستي بعد از سال 1320 وچپ ماركسيستي و شئونيسم افراطي ايران را كه مي خواهد به ماقبل اسلام برگرد، نگاه كنيم ، مي بينيم كه تمام اينها براساس يك تحليل غلط و يك تخمين نابجا شرايط را فراهم مي كنند براي اينكه استبداد در جامعه ما تداوم پيدا كند. شرايط را براي ورود و استقرار خارجي ها فراهم مي كنند و ضمن تاثيرگذاري بر جامعه، جامعه را به كج راه و بيراهه مي برند. مسير رشد و توسعه جامعه را سد مي كنند. اين مسير متاسفانه  بعد از سال 1332 هم ادامه پيدا مي كند.

تحليل غلط سال 1320 منجر به كودتاي آمريكايي و تداوم استبداد در جامعه ما مي شود و بعد از سال 1320 هم گروه هاي مختلف ماركسيستي و غيرماركسيستي دچار همين آفت‌ها هستند و فقط از سال 1342 كه امام (ره) با آن درايت و شناخت عميق اش از مردم و جامعه تشخيص مي دهد كه مردم مستعد هستند كه بتوانند بنيانگذار يك انقلاب بسيار شكوهمند و در عصر سكولار و مدرن باشند.

متاسفانه بعد از سه دهه از انقلاب اسلامي در آستانه انتخابات ما شاهد بروز و ظهور اين آفت ها هستيم. يك عده براساس تحليل غلطي كه از جامعه دارند  براين تصور مي شوند كه جامعه و عمق جامعه و عمق مردم و گستره مردم همان گستره و عمق مردمي است كه در اطراف آنها جمع شدند. تمام سرزمين ايران و مرز و بوم اين كشور همين اندازه اي است كه اطراف آنها جمع شدند. عمق نگاه آنها عمق افرادي است كه اطراف آنها هستند و فرض‌شان اين است كه تمام مردم خواهان آنها هستند. اين يك تحليل غلط است كه از جامعه صورت مي گيرد.

تحليل دوم غلطي كه در آستانه انتخابات صورت مي گيرد اينست كه فرض مي شود كه مردم همه از شرايط موجود ناراضي هستند و همه خواهان يك تغيير بزرگ هستند و به شدت خسته و ملول از زندگي اجتماعي، اقتصادي و فردي خود هستند و همه به دنبال يك ناجي و به دنبال يك منجي مي گردند كه حامل شعار تغيير باشد و بخواهد وضع موجود را دگرگون كند و وضعيت ديگري را جايگزين آن كند.

براساس اين تحليل غلط ، بر اين تصور مي شوند كه اين منجي و اين ناجي اگر هم صفتي از اصولگرايي و هم وصفي از اصلاح‌طلبي را با خود داشته باشد، مي تواند گروههاي مختلف اجتماعي و سياسي را با هم جمع كند و از شانس برتري در اين تسابق بزرگ براي پيروزي بر خورددار باشد. بنابراين يك چهره اصولگرا و اصلاح طلب مي تواند موفق تر باشد. چرا كه هم مردم از اصولگرايي خسته و هم از اصلاح طلبي ملول و دل شكسته هستند و به دنبال كسي مي گردند كه ميانه باشد.

باز بر اساس همين تحليل غلط  براين تصور مي شوند كه اگر چنين شخصيتي با شعار تغيير پا در ميدان بگذارد، قشر خاكستري جامعه دفعتا به وسط ميدان و به حركت در مي آيد و از آن حالت خفتگي و خمودي خارج و وارد صحنه مي شود و مي تواند پشتوانه جدي كانديدايي كه حامل  تغييرات است قرار بگيرد و شانس او را در انتخابات بالا و بالا ببرد.

تحليل دوم غلطي كه در آستانه انتخابات صورت مي گيرد اينست كه فرض مي شود مردم همه از شرايط موجود ناراضي و همه خواهان يك تغيير بزرگ هستند و به شدت خسته و ملول از زندگي اجتماعي، اقتصادي و فردي خود مي‌باشند و همه به دنبال يك ناجي و به دنبال يك منجي مي گردند.

براساس اين تحليل غلط چه اتفاقي مي افتد؟ .يك تخمين غلط صورت مي گيرد و آن تخمين اين است كه اين شرايط جامعه جز پيروزي نصيب ما نخواهد كرد. بنابراين توهم پيروزي در اينجا شكل مي گيرد.

بعضي از نظرسازي‌ها و نظرسنجي هاي بي بنيان هم اين توهم را تقويت مي كند. به نظر من قضيه به اينجا ختم نمي شود. توهم پيروزي يك همزاد به نام توهم تقلب دارد. يعني وقتي شرايط جامعه به گونه اي تحليل مي شود كه جز پيروزي از آن حاصل نمي شود و به شدت معتقد مي شوند كه پيروزي از آن تو است، خودآگاه يا ناخودآگاه بر اين تصور مي شوند كه هيچ عاملي نمي تواند سد اين پيروزي باشد جز يك واقعه يا حادثه بزرگ كه واقعه بزرگ در فرآيند انتخابات يك تقلب و سيع و بسيار گسترده است.

در اينجا سه اتفاق مي افتد. براساس اين تخمين غلط و آن تحليل نادرست تصميمات و تدبيرهاي معيوبي اتخاذ مي شود كه در اولين گام از حريم ولايت عبور مي كنند. اما بايد توجه داشت كه حتي اگر به قانون اساسي معتقد باشيم، ولايت فقيه فصل الخطاب است و نبايد از حريم آن عبور شود. متاسفانه اين موضوع صورت مي گيرد.

در دومين گام از خود قانون عبور مي شود. قانون به ما اجازه نمي دهد براي تحقق خواسته مان حتي ، حتي اگر حق باشد به شيوه غيرقانوني متوسل شويم. همه چيز درون قانون معني پيدا مي كند. بيرون قانون هرج و مرج و ناكجاآباد است و معنا ندارد.

در سومين گام بستر براي دخالت خارجي فراهم مي شود. باز شرايطي فراهم مي شود كه كه رسانه ها و ابررسانه هاي خارجي،سرويس هاي اطلاعاتي خارجي و كشورهاي خصم بتوانند از اين فضا نهايت بهره را ببرند.

حيدري مجري برنامه‌ي گفتگوي ويژه از دكتر تاجيك پرسيد؛آقاي دكتر شما در صحبتهايتان به تغيير اشاره كرديد،در هر كشوري قانون اساسي يك ميثاق ملي است،رئيس جمهور تا چهحد مي‌تواند باعث ايجاد تغيير در فرايند حاكميت نوع حاكميت و روابط حاكميت با جامعه شود.در كشورهاي ديگر معمولاً يكي از شعارهاي انتخاباتي مثلا تركيه،آقاي اردوغان مهمترين شهارشان وفاداري به قانون اساسي تركيه بود،يا در آمريكا از جمله شعارهاي رؤساي جمهور تحقق و پياده سازي قانون اساسي است.رئيس جمهور،هم در دنياي هم در كشور ما بر اساس قانون اساسي تا چه حد اختيار دارد تغييرات ايجاد بكند در ساختارهاي حكومتي و در نوع تعامل حكومت با مردم،آيا مي‌تواند همه‌ي چيزها را تغيير دهد،يا تغييراتي كه در اختيار رئيس جمهور هست يك چارچوب و محدوده‌ي مشخصي دارد؟

تاجيك در پاسخ گفت:بي ترديد وظايف يك رئيس جمهور در دنيا و در قانون ما هم يك وظايف محدود و مشخصي است. چارچوب وظايف يك رئيس جمهور در سطح حاكميت نيست. در سطح حكومت است. حاكميت فراتر از حكومت است و فراتر از اختيارات رئيس جمهور است. حكومت درون حاكميت معني پيدا مي كند. هويت، مشروعيت و مقبوليت خود را از آن مي گيرد. حاكميت فراسوي حكومت است.

تمام تلاش قدرت هاي خارجي و اپوزيسيون برانداز خارجي در حوادث پس از انتخابات بر اين اساس صورت گرفت تا حريم حرمت هاي جامع را بشکنند و خطوط قرمز جامعه را يکي پس از ديگري بي رنگ کنند.

مجري برنامه در ادامه از دكتر تاجيك پرسيد؛آقاي دكتر شما در صحبتهايتان چند بار به نقش اپوزيسيون برانداز خارجي و سرويس‌هاي خارجي بيگانه در حوادث پس از انتخابات اشاره كرديد،جنابعالي علاوه بر اين كه يك استاد دانشگاه هستيد و جايگاه آكادميك و علمي داريد،در فرايند‌هاي منتهي به انتخابات و حوادث پس از آن هم به عنوان يك ناظر حضور داشتيد و از نزديك جريانات را ملاحظه كرديد،مصداقي براي بينندگان ما بگوييد كه اينها چطور مي‌توانند دخالت داشته باشند،واقعيت امر چيست؟گاهي ممكن است براي عده‌اي اين تصور به وجود بيايد كه ما هر مسئله‌ي را بخواهيم به يك عامل خارجي نسبت بدهيم.چقدر اينها واقعي هستند و چقدر در حوادث نقش داشتند و دخالت داشتند؟

بي ترديد تجربه 100 سال گذشته ما نشان مي دهد که در هر واقعه‌اي که در جامعه ما اتفاق افتاده نقش خارجي ها در آن برجسته بوده است.

تاجيك اينگونه به اين پرسش پاسخ داد؛ بي ترديد تجربه 100 سال گذشته ما نشان مي دهد که در هر واقعه‌اي که در جامعه ما اتفاق افتاده نقش خارجي ها در آن برجسته بوده است.هيچ ترديدي نمي‌‌شود داشت.اصلاً توهم توطئه نيست.نبايد اين را از ذهن بيرون كرد.نبايد تجربه‌اي كه ما به طور ملموس در طول يكصد سال گذشته داشتيم فراموش كنيم به راحتي.

اما من مي‌خواهم در اينجا مسئله‌اي را بگويم.علت تافت و بافت فرهنگي و ديني جامعه ما،هم کشورهاي خارجي،كشورهاي خصم و هم اپوزيسيون خارج از کشور به نيکي مي دانستند که نمي تواند ايجاد کننده موج در کشور ما باشد اما مي تواند از موج هايي که در جامعه ما حادث مي شود استفاده کند.ترديد نداشته باشيد كه اگر كشورهاي خصم و اپوزيسيون خارج از كشور مي‌توانست موج ايجاد بكند در طول اين 30 سال مي‌كرد.

حيدري مجري برنامه در اين ميان از دكتر تاجيك مي‌پرسد كه يعني دخالت خارجي همواره به يك بستر داخلي احتياج دارد.


تاجيك ادامه مي‌دهد؛بايد يک موج ايجاد شود تا آنها بتوانند موج سواري کنند،بنابراين شکار لحظه‌ها مي کنند و منتظر مي‌مانند تا حادثه‌اي در جامعه ما اتفاق بيفتد،موجي صورت بگيرد تا آنها بتوانند آن موج را مصادره کنند.البته اين معنايش اين نيست كه آنها بستر سازي نمي‌كنند،معنايش اين نيست كه آنها هزينه خرج نمي‌كنند،ما مي‌بينيم كه چه هزينه‌هايي را اختصاص مي‌دهند براي اين كه جامعه ما را متلاطم بكنند.چه بودجه‌اي اختصاص داده مي‌شود آن هم به صورت رسمي تا بتوانند جامعه ما را متلاطم بكنند.بسترها را فراهم مي‌كنند اما از اين استعداد و امكان برخوردار نيستند تا بتوانند در چنين جامعه‌اي ايجاد موج كنند.

استاد دانشگاه هجمه تبليغاتي و رسانه‌اي بيگانگان در باره‌ي انتخابات ايران را بي نظير خواند و افزود:حدود130 شبكه تا جايي كه من اطلاع دارم روي ايران فعال است.در طول تاريخ تقريباً بي نظير است.صدها سايت و وبلاگ روي فضاي مجازي روي ايران كار مي‌كند.اين حجم هجمه‌ي تبليغاتي و رسانه‌اي كه در مورد موضوع انتخابات ما ايجاد شد به نظر من بي نظر بود.تمام رسانه هاي استکباري و صهيونيستي درون مايه اصلي خود را به ايران اختصاص دادند و به تعبير«مک لوهان» که مي گويد اين محتواي پيام نيست که مهم است،شکل پيام مهم است، آنها با شکل پيام، محتواي ناحق خودشان را به خورد افکار عمومي دادند.از هيچ چيزي نگذشتند،همه‌ي لحظات را به شكلي آفريدند و شكار كردند و در سراسر جهان به دفعات پخش كردند.اين بي نظير است.تمام تلاش خودشان را كردند كه جامه واقعيت و حقيقت بر تن آن دو توهم كنند،چون آنها مي‌دانستند سكوي پرش خيلي خوبي است.اگر توخم پيورزي و توهم تقلب رسبو كند در اعماق جان و دل مدرم و باورش كنند،آن وقت نگاه‌ها،زبانها و گوشهايشان تيز مي‌شود و آنها مي‌توانند در يك فضاي تيز بهره ‌برداري خاص خودشان را بكنند. بنابراين همه‌ي تلاش خود را کردند که انتخابات را تبديل به اغتشاشات کنند و امر طبيعي در يک جامعه را به فضاي بحراني سرشار از اغتشاشات و فضاي کاملاً غير مدني تبديل کنند.يعني تلاش كردن از سطح انتخابات فراتر بروند.انتخابات يك سكوي پرش بود و تمام تلاششان را كردند كه در اين مسيري كه باز كرده‌اند حريم‌ها و حرمت‌هاي جامعه را يكي پس از ديگري درنوردند،خطوط قرمز اين جامعه را يكي پس از ديگري تبديل به خطوط نارنجي و زرد و سفيد كنند.بي رنگ و رو بكنند.تمام تلاششان بر همين اساس صورت گرفت و ديديم كه به چه شكل از فضاي انتخابات خارج شدند به حريم و حرمت‌هاي اين مردم هم هيچ ترحمي نكردند.رسانه هاي خارجي و قدرت ها تمام تلاش خود را کردند تا اين موج را به شکلي مصادره کنند که رهبري آن از داخل به خارج منتقل شود و ديگر،افرادي كه شروع كردند،نباشند كه ادامه بدهند يا ندهند،اراده آنها در حاشيه قرار بگيرد و صداي آنها ديگر شنيده نشود و صداي ديگري در اين فضا پژواك داشته باشد و بر اساس آن بتوانند شعارها را تغيير دهند، جهت گيري ها را عوض کنند و از تقابل دو رقيب انتخاباتي فضا را خارج بكنند و به تقابل با نظام بکشانند و تمام تلاششان بر همين بود و به نظر من با تمام توان وارد فضا شدند و تمام رسانه‌ها حتي رسانه‌هاي عربي (غربي كه هيچ) هم وارد اين فضا شدند و تلاش كردند از اين آشفته بازار به نفع خودشان بهره‌برداري تبليغاتي بكنند.

مرتضي حيدري در ادامه برنامه،از دكتر تاجيك مي‌پرسد؛در تحليل حوادث پس از انتخابات از منظر جامعه شناختي و سياسي آيا اين آفاتي كه شما برشمرديد در باره جريان اصلاحات هم صادق مي‌دونيد و اصولاً ارزيابي شما از جريان اصلاحات در روند حوادث پس از انتخابات چيست؟

كارشناس مسائل استراتژيك پاسخ داد؛اجازه بدهيد قبل ازاينكه به اين سوال پاسخ بدهم،ارزيابي خودم از حوادث پس از انتخابات هم توضيح بدهم كه اين بحث را تكميل كنم،از نظر من ادامه جريانات پس از انتخابات نه توجيه ديني و شرعي داشت،نه توجيه قانوني داشت،نه توجيه عقلي داشت،نه توجيه مدني داشت و نه توجهي مردمي داشت.

توجيه ديني و شرعي نداشت براي اين كه در يک نظام ولايي فصل الخطاب ولايت امر است بنابراين وقتي ايشان سخن مي گويند،بايد كات كرد بايد تمام کرد و باز توجيه ديني و شرعي نداشت براي اين كه در هيچ کجاي قرآن، احاديث، روايات، سيره و سنت تجويزي بر اين گونه حرکات نمي بينيم.خلافش را ميبينيم. توجيه قانوني نداشت باز به اين علت كه در قانون اساسي ما فصل الخطاب باز ولايت است و دوم اينکه هيچ قانوني از جمله قانون ما اجازه نمي دهد که براي تحقق خواست خود فراسوي قانون عمل کنيد چرا که راهکار و ساز و کار قانوني مشخص است و بايد از همان مسير دنبال کرد و به نتيجه رسيد.

توجيه عقلي نداشت براي اين كه هيچ عقل سليمي نمي‌گويد كه در مسيري گام بردار كه بي فرجام است.در مسيري گام بردار كه در هر گوشه آن «ديو و ددي» خفته است.دشمني كمين كرده است،سيخ و ميخي وجود دارد.پر هزينه است.هيچ عقل سليمي اين را تجويز نمي‌كند.هيچ عقل سليمي نمي‌گويد در مسيري گام بردار كه خلاف منافع ملي است چرا که منافع ملي بر منافع فردي، گروهي و حزبي ارجح است.

امام بزرگوار پايه گذار نظامي بودند که ستون خيمه آن از جنس دين و اعتقادات و ارزش هاي ديني بودند،حيثيت و هويت اين نظام ديني بوده و به علت تکيه بر همين مولفه قدرت، به تعبير حضرت امام (ره) تبديل به قطب سوم قدرت جهاني شد.نه با تكيه بر مؤلفه قدرت اقتصادي،نظامي،علمي و غيره با تكيه بر مؤلفه قدرت ارزشي اعتقادي و ديني است،چنين نظامي که يک نظام ديني است مترادف با يک نظام مردمي،ارزشي، اخلاقي است.مترادف با اين است كه مي توان به درستي و راستي و کردار و رفتار حاکمان و نخبگان و نهادهاي آن اطمينان کرد.به اين كه حقوق مردم در اين جامعه حفظ مي‌شود،مي‌توان اطمينان كرد.اگر اينها را زير سوال ببيرم منافع ملي را زير سوال برده‌ايم.

امام بزرگوار پايه گذار نظامي بودند که ستون خيمه آن از جنس دين و اعتقادات و ارزش هاي ديني بودند،حيثيت و هويت اين نظام ديني بوده و به علت تکيه بر همين مولفه قدرت، به تعبير حضرت امام (ره) تبديل به قطب سوم قدرت جهاني شد.

مدني نيست چون مدني بودن صرفا در پرتو قانون معني پيدا مي کند و هيچ گاه نمي توان مدني بودن را فراسوي قانون تعريف کرد و دوم اين که مدني بودن با خشونت،تخريب اموال عمومي سازگاري ندارد.چگون مي‌شود از مدني بودن صحبت كرد،هم خشونت ورزيد هم تخريب اموال عمومي كرد. و نهايتا مردمي نيست براي اين كه اكثريت مردم به كس ديگري راي دادند،انتخابشان كس ديگري بوده است. و دوم اين كه در چنين شرايطي و چنين اغتشاشاتي آن قشري كه بيش از همه لطمه مي‌بيند مردم كوچه و خيابان هستند.بنابراين از هر منظري که نگاه کنيد ادامه اين قضيه توجيهي نداشت و به صلاح مملکت نبود به اين شکل مسير را هموار کنيم،براي اينکه جرياناتي در جامعه اتفاق بيفتد که ادامه آن را هم نتوان کنترل کرد و اشخاص ديگري بر روي اين موج سوار شوند و به هدايت آن بپردازند.

مجري برنامه ارزيابي دكتر تاجيك از جريان اصلاحات و نقش آن در روند حوادث پس از انتخابات را جويا شد.

كارشناس مسائل استراتژيك اينگونه پاسخ داد؛جريان اصلاحات يك طيف وسيع است.يك طيف چهل تكه است،رنگارنگ است،از گروه‌هاي بسيار تندرو راديکال تا محافظه کار،افراد سنتي، افراد مدرن، روشنفکران نسبتاً سکولار تا روشنفکران ديني و تا كساني كه دنباله رو جامعه ديني تا کساني که به دنبال يک جامعه غربي هستند،در آن قرار دارند.بنابر اين اگر بخواهم منصفانه راجع به جريان اصلاحات صحبت كنم و از افراط و تفريط  خودداري كنم نقدم را بايد به دو دسته تقسيم كنم.يك دسته از نقدهاي من شامل كليت جريان اصلاحات مي‌شود و يك دسته ديگر شامل جريانات تندرو جريان اصلاحات مي‌شود. از نظر کليت جريان اصلاحات بايد گفت که اين جريان آغازي بود در ميان آغازهاي متعددي که ما در طول 100 سال تجربه کرديم و در واقع از نوع آغازهاي بي فرجام که هنوز متولد نشدند،مرگ آنها فرا رسيده و نتوانستند ادامه پيدا كنند و تاثيرات عميق و گسترده‌اي را در جامعه برجا بگذارند.

از اين جهت من معتقدم شايد برخي از دوستان معتقد نباشند،كه جريان اصلاحات 76 يک روايت و حکايت تاريخي نبود،پروسه نبود پروژه‌اي بود که ريشه در اعماق تاريخ نداشت، در طول 100 سال گذشته هر کجا که نشاني از يک حرکت اصلاحي مي بينيم يک عده منور الفکر فرنگي مآب در پس آن قرار گرفته‌اند که منظورشان از اصلاحات، سکولار، غربي و مدرن کردن جامعه است که تداوم پيدا نمي‌کند چون با مذاق فرهنگي و معرفتي جامعه ما همخواني ندارد.پس يك ريشه تاريخي ندارد.برخلاف جريان انقلاب و حرکت امام بزرگوار كردند.امام از زماني شروع كردند كه به تعبير خودشان نه كشوري داشتند و نه لشگري،در كتاب ولايت فقيهشان همين تعبير را دارند،آن زمان كه در تبعيد بودند.از همان زمان طلبه‌ها را فرا مي‌خوانند به كار تبليغي جدي،پيگير و مستمر. به كار تعليماتي جدي و عميق. به كار همفكر سازي.به كاري كه بتواند فضاي اسلام را از آن ابهاماتي كه استعمار يكصد سال تلاش كرده است كه چهره اسلام را مخدوش بكند،بتواند آن فضا را بزدايد و نهايتاً بر اساس اين حركتها يک جريان عظيم و ريشه دار اجتماعي، فکري و سياسي را پايه گذاري بكنند،كه اين منجر بشود به يك انقلاب ديني در عصر مدرن و در عصر سكولاريسم،اما اين فقدان ريشه تاريخي يك سري مشكلات ديگر و آفات ديگري را دامنگير جريان اصلاحات كرد. يکي از اين آفات جدي فقدان هدف مشترک است. يعني در جريان اصلاحات ما با اهداف بسيار متعدد و متنوع مواجه مي شويم.برخي از گروه هاي اصلاح طلب به دنبال تحقق جامعه مدني هستند، برخي هدف خود را تحقق دموکراسي در کشور مي دانند،گروه هاي ديگر دموکراسي منطبق با دين را مطرح مي کنند و برخي دين منطبق با دموکراسي را، بعضي هدف خود را نوعي غربي شدن جامعه و برخي سکولار شدن جامعه و برخي به دنبال يک جامعه ديني با نوعي قرائت خاص هستند.

پس مي‌بينيد كه به تعبير مولانا حتي در هدف هم طيف اصلاحات جمعيت نشدند و گروه‌هاي مختلف به علت تکثر هدفي که دنبال مي کردند نتوانستند تبديل به يک جمعيت شوند و در همين جا هم شايد برخي اصلاح طلبان از هدفي که امام دنبال مي کرد،فاصله هم گرفتند.يعني امام(ره)فرموده بود كه جمهوري اسلامي نه يك كلمه بيشتر نه يك كلمه كمتر،كفايت مي‌كرد براي هدف،اين همه واژه‌هاي نا مأنوس به نظر من ايجاد مشكل مي‌كرد.

دومين مشكلي كه اتفاق افتاد در اثر اين فقدان ريشه تاريخي عدم انسجام و وحدت در ميان اصلاح طلبان بود که عواملي نظير فقدان ايدئولوژي، فقدان رهبري مشترک و فقدان راهبرد مشترک بود.

درباره فقدان ايدئولوژي در ميان اصلاح طلبان بايد بگويم بسياري از اين افراد به تاثير از برخي جريانات روشنفکري در جامعه به اين نتيجه رسيدند که ايدئولوژي،يک دستگاه تماميت طلب، جهانشمول، خودي دگر ساز،تقليل گرا و جوهرگرا است که مانع تحرک فکري و پلوراليزم معرفتي مي شود،پس بايد نوعي ايدئولوژي زدايي کرد و بايد خود را از چنبره تنگ و باريك ايدئولوژي رها ساخت.اصلاً عصر ما، عصر پايان ايدئولوژي‌هاست.ما بايد بتوانيم به تنوع و تکثر فکري برسيم،در حالي که ايدئولوژي ها اين اجازه را نمي دهند.ايدئولوژي اجازه صراط‌هاي مستقيم را نمي‌دهد.ايدئولوژي‌ها حامل صراط هستند نه صراط‌ها.پس بنابراين عده‌ي زيادي اساساً يك رويكرد منفي به ايدئولوژي پيدا مي‌كنند.يك تمايل به ايدئولوژي زدايي،خود را از چنبره ايدئولوژي رهانيدن،آزاد انديش شدن، دموكراسي با ايدئولوژي همخواني ندارد،كدام يك بايد به نفع ديگري كنار بكشد؟آن ايدئولوژي است.

بر اساس همين ايدئولوژي زدايي،به نظر من برخي از اصلاح طلبان دچار آفت ديگري به نام جدايي دين از سياست شدند،يعني برنتابيدند،ديني باشد که با سياست ممزوج باشد،چون توليد ايدئولوژي مي کند و در اين نقطه اين عده از اصلاح طلبان دوباره از آموزه هاي امام (ره) جدا شدند.چون امام سياست را عين ديانت مي‌دانست و ديانت را عين سياست.اين عده از اصلاح طلبان به نظر من غافل از آن بودند كه با امتزاج دين و سياست و بر اساس يك نوع ايدئولوژي كه توليد ايثار مي‌كرد توليد هويت مي‌‌كرد،توليد فداكاري مي‌كرد،توليد عصبيت مي‌كرد،انقلاب پيروز شد و تداوم پيدا كرد و اگر ايدئولوژي زدايي شود،ما همه‌ي اين موارد را از دست مي‌دهيم.ولي متاسفانه اين حادث شد.افزون بر فقدان ايدئولوژي ما با فقدان رهبري هم مواجه هستيم،برخلاف جريان امام (ره) که ايشان در يک پروسه طولاني مدت تاريخي در اعماق دل و جان و روح مردم به عنوان يک رهبر نشست،رهبري جنبش اصلاحات به نظر من توسط يك غسل تعميد ريشه و گذشته تاريخي ندارد و در شرايطي خاص ايجاد مي‌شود.

و نهايتاً فقدان راهبرد واحد در ميان اصلاح طلبان است،اكثر اصلاح طلبان در راهبرد،هم جمعيت نشدند و با هم وحدتي نداشتند،عده اي به دنبال تثبيت قانون بودند و عده‌اي به دنبال تغيير آن،عده اي به دنبال عبور از آقاي خاتمي بودند و عده‌اي به دنبال توقف در آقاي خاتمي بودند.عده‌اي باز به دنبال اين بودند كه يك استراتژي دموكراتيك غربي را در جامعه راه بيندازند و عده‌اي از درون دينشان به مسائل نگاه مي‌كردند؛به هر حال يكي در دستگاه ماهور مي‌نواخت،يكي در شور يكي در پنجگاه و سه گاه و چهار گاه يكي هم بداهه نوازي مي‌كرد، بعضي ها هم پاپ مي‌نواختند،يعني در هفت دستگاه بعضي‌ها مي‌نواختند كه اين مشکلات جدي ايجاد کرد.

يك عامل قضيه اين بود كه به نظر من بسياري از اصلاح طلبان يك نگاه برون ديني به دين داشتند،نه درون ديني،بر خلاف حضرت امام(ره)؛به تعبير «زبيدا» حضرت امام حرف قشنگي ميزند، مي‌گويد كه امام به گونه‌اي مينوشت و به گونه‌اي فكر مي‌كرد و مي‌انديشيد كه  پنداري غرب وجود ندارد.نه اين كه امام كتب غربي را مطالعه نمي‌كرد نه اين كه امام با فلسفه غرب آشنا نبود،نه اين كه امام پرهيز مي‌كرد از اين كه با معرفت غرب آشنا شود. بلكه امام معتقد بود كه مكتبي كه نزد اوست از آنچنان غنايي برخودار است كه اگر بچوشانيدش براي هر نسلي و هر عصري صحبتي براي گفتن دارد.احتياجي به كاتاليزور بيروني ندارد از درون اين را بچوشانيد با تو سخن خواهد گفت.نيازهايت را بر طرف مي‌كند.امام (ره)يك نگاه درون ديني به قضيه داشت.ولي بسياري از اصلاح طلبان متاسفانه نگاه برون ديني به قضيه داشتند و به همين دليل به تعبيري كه «فرانتيس فانون»به كار مي‌برد خيلي ها تبديل به ادامه صداي غربي‌ها شدند و يا به تعبير «ژوليوس نايرره» روشنفكران جهان سوم هر وقت مشكلي در جامعه‌شان بروز مي‌كند تلاش مي‌كنند از براي كتاب ديگران مشكل جامعه خود را حل كنند.به كتاب‌هاي خودشان و به آن چيزي كه نزد خودشان هست رجوع نمي‌كنند.اين هم يك مسئله‌اي بود كه بسياري از اصلاح طلبان دچارش بودن و مشكل داشتند.

اما اگر بخواهم به نظر خودم اصلي ترين مشكل فضاي اصلاح طلبي را بيان بكنم،فقدان يك رهيافت و گفتمان منسجم و تعريف شده است.گفتمان اصلاح طلبان هم متاسفانه يك گفتمان چهل تكه است. پيوندي و غرس شده است هويت هلو انجيري دارد.يك هويت ترکيبي دارد.يك كشكول است كه همه چيز مي‌توان در آن پيدا كرد که درون آن از واژگان سنتي تا واژگان ديني، غربي و سوسياليستي ... را مي توان پيدا كرد و براي همين است که در بافت و تافت اين گفتمان،هم جامعه مدني را مي‌بينيد هم جامعه النبي، هم تکثر و وحدت، سنت و مدرنيته، انقلاب و اصلاح، هم خودي و هم غير خودي،ديانت و سياست، تثبيت قانون و تغيير آن، راديکاليزم و محافظه کاري و نخبه گرايي و مردم گرايي را در کنار هم مي بينيم که فضايي مغشوشي وجود دارد.

حتي مي‌توانم بگويم كه بر سر واژه اصلاحات هم هنوز يكي وحدتي ايجاد نشده است كه وقتي ما بحث مي‌كنيم،از مفهوم اصلاحات چه چيزي را مراعات مي‌كنيم،مدلول مفهوم اصلاحت چيست؟مصداقش واقعا چيست؟ آيا ما بر مصداق و مدلول اصلاحات توافق داريم همه بر اين امر؛ يا نه خود مفهوم اصلاحات هم دچار تشتت و شقاق و فراق است،دچار يك نوع سرگشتگي مفهومي و گم‌گشتگي مفهومي است و ايجاد وحدت نمي كند و به نظر من اين هم يكي از مشكلات ديگر است. فقدان يک فرهنگ سياسي غني اصلاحي را هم مي توان به عنوان يکي از مشکلات جريان اصلاح طلبي برشمرد که مي توان فقدان تجربه کار تشکيلاتي را هم به آن اضافه کرد.جبهه اي که تشکيل مي شود، چهل تکه است که اجزاي مختلفي دارد و نه به يک حزب شباهت دارد و نه به يک تشکل منسجم که بتوان درباره آن سخن گفت و اين فقدان فرهنگ سياسي موجب شد که جريان اصلاحات در فضاي اصلي خود بيشتر گرايش به نخبگان پيدا کند تا مردم و دچار نوعي توهم دهه 60 و 70 مارکسيست ها شد که بحث پوپوليزم را مطرح مي کردند و اين طيف براي رهايي از پوپوليزم به صورت روز افزوني به نخبه گرايي گرايش پيدا کردند و مردم را فراموش كردند و هفت دهک پايين جامعه ما تقريبا فراموش شد.در انتخابات هم همين اتفاق افتاد.

به نظر من جريان اصلي اصلاح طلبي زبان و بيان ارتباط با توده هاي مردم را نداشت و زباني نخبه گرا داشت که تنها آنان با اين زبان رابطه برقرار مي کردند و براي همين فرض کردند که اگر اين سه دهک را داشته باشند پيروز هستند،بنابراين فراموش کردند که هفت دهک پايين به شكل ديگري فکر مي کنند،گرايشات و تمايلات آنان چيز ديگري است. مشغله‌ها و دلمشغولي‌هايشان چيزهاي ديگري است و اين دغدغه‌ها خيلي با اينها همخواني ندارد، و بيشتر در يك فضاي تجريدي شبهه روشنفكري بسياري از آنها به سر بردند. در يك عالم انتزاعي كمتر به عالم انضمامي پا گذاشتند، تا از نزديك با اقشار مختلف جامعه آشنا شوند و گرايشات آنها را لمس كنند و بدانند با آنها چگونه رابطه برقرار كنند و اگر پشتيباني آنها را مي‌خواهند بايد بدانند كه از چه راهي وارد شوند.تقريباً مردم و هفت دهك پايين در حاشيه قرار گرفتند.

به نظر من بسياري از تندروهاي اصلاح طلب،هويت نقيضي داشتند و خود را در رد ديگران تعريف مي‌کردند،ما دو فرصت چهار ساله داشتيم که با رأي بالاي آقاي خاتمي وارد ميدان شديم و اصلاح طلبان بايد از اين فرصت استفاده مي کردند

به نظر من بسياري از تندروهاي اصلاح طلب،هويت نقيضي داشتند و خود را در رد ديگران تعريف مي‌کردند،ما دو فرصت چهار ساله داشتيم که با رأي بالاي آقاي خاتمي وارد ميدان شديم و اصلاح طلبان بايد از اين فرصت استفاده مي کردند و بولدوزروار و راه خود را هموار مي کردند و از خود کارآمدي نشان مي دادند،نه اين که منتظر باشند ببينند چه كسي كجا سخنراني مي‌كند،چه كسي در كدام روزنامه مقاله مي‌نويسد،همه دغدغه‌ها و دلمشغولي‌ها اين باشد كه چطور جواب بدهند و چگونه مقابله کنند.اين هويت نقيضي مانع از اين شد که آنها مسير را به سوي آينده هموار کنند تا باز مردم به اينها اقبال نشان دهند، چگونه مي‌شود كه پس از هشت سال دفعتاً اين درصد از مردم ريزش مي‌كنند و ديگر به اين جريان اقبال نشان نمي‌دهند؟ همش كه نمي‌توان گفت ديگران! بايد يك مقدار به خود برگشت. شايد مشكل خود ما هستيم؟بايد ببينيم كجا اشتباه شده است؟كجا كج راهه رفتيم؟كجا فاصله گرفتيم از مردم؟ بنابراين، اين هم يكي از مشكلات اصلاح طلبان است و البته همانطور كه گفتم من يك طيف ميدانم و گروه‌هاي معتدل و گروه‌هاي ديني در اصلاحات وجود دارند و گروه‌هايي كه دلشان براي جامعه مي‌تپد و ملي و بومي فكر مي‌كنند و خطاب من هم در اين بحث به آنها نبوده است.

مرتضي حيدري در ادامه بحث، پرسش ديگري را مطرح مي‌كند،او مي‌گويد؛ آقاي دكتر اجازه بدهيد به اين موضوع هم اشاره داشته باشيم كه برخي حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري 88 را به نوعي كودتاي مخملي يا كودتاي رنگي تشبيه كردند،بي آن كه ما نگاهي داشته باشيم به اركان اينگونه حركات و شاخصه‌هاي اصلي آنها و اين كه آيا اصولاً در كشور ما با ويژگي‌ها و مشخصاتي كه دارد،از ابعاد ملي و ديني و ساختاري و نگاه مردمي و معرفتي كه شما هم چندين بار به آنها اشاره كرديد،آيا امكان تحقق چنين كودتاهايي كه در كشورهاي اروپاي شرقي و آسياي ميانه سابقه دارد در كشور ما با چنين شاخصه‌هايي وجود دارد؟و اساساً به لفظ كودتاي مخملي يا رنگي با ويژگي‌ها و مشخصات خاص خودش امكان تكرار در كشور ما را دارد يا خير؟

مشاور دوران رياست جمهوري سيد محمد خاتمي اينگونه پاسخ داد؛نبايد ترديد کرد که قدرت‌هاي بزرگ و حتي اپوزيسيون خارج کشور در سوداي ايجاد چنين انقلابي در کشور هستند.اپوزيسيون خارج کشور و حتي موسسات استراتژيک غربي از مدت ها قبل به اين نتيجه رسيدند که براي اسقاط نظام انقلابي و ديني،بايد از همان استراتژي هايي استفاده کرد که خود انقلاب به ما معرفي مي‌کند،يعني از استراتژي‌هاي خود انقلاب عليه انقلاب استفاده بكند.مدت‌ها است که اين دگرديسي را ايجاد کردند که بتوانند از استراتژي هاي انقلاب عليه انقلاب استفاده کنند.

مي‌دانيم كه انقلاب ما با تكيه بر ميكروفيزيك قدرت پيروز شد نه مايكروفيزيك قدرت. انقلاب با تکيه بر قدرت هاي خرد، رسانه هاي کوچک، شب نامه‌ها و نوارها در مقابل رسانه‌هاي بزرگ و ميکروپالتيک در مقابل ماکرو پالتيک پيروز شد و تمام ريز بدنه‌هاي جامع تجميع و تبديل به يد واحده شدند.اين كه قدرت‌هاي بزرگ و اپوزيسيون ما چنيني سودايي را در سر مي‌پروراند در آن شكي نيست.اما به عقيده من جامعه ما هرگز چنين استعدادي مانند کشورهاي اروپاي شرقي و آسياي ميانه ندارد، به دليل اينکه در آستانه انقلاب هاي رنگي در چنين جوامعي،ما يک نوع ايدئولوژي زدگي مفرط را شاهد هستيم،ماركسيزم «ارتدكسي»،ماركسيزم راست كيش از مدت‌ها پيش مرده بود نه توليد نشاط مي‌كرد نه توليد ايمان مي‌كرد،نه توليد ايمان مي‌كرد،نه توليد عصبيت مي‌كرد نه توليد اميد مي‌كرد و نه توليد حس فداكاري مي‌كرد و ايثار. كاملاً مرده بود،خودش شده بود درد بي درمان. هيئت حاكمه جامعه را تبديل كرد به يك قفس آهنين،مردم براي فرار از اين قفس آهنين به دنبال مفري مي‌گشتند براي فرار از اين ايدئولوژي تماميت خواهي كه هيچ روزنه‌اي براي انسانها باقي نمي‌گذاشت،تمام زواياي زندگي آنها را دربر گرفته بود.به تعبير «جورج اورول»به مثابه يك ناظر بزرگ عمل مي‌كرد،چشمش همه جا حضور داشت و مردم را در چنبره‌ي خودش حفظ كرده بود.اما در جامعه ما آمارهاي معتبر مي گويد که بالغ بر 90 درصد مردم ما ايمان جدي به خدا دارند، به آماري كه در سال 1353 در زمان شاه گرفته شده است و هم در آماري كه در سالهاي 79 و 82 نگاه بكنيد، حتي زمان شاه كه جريان سكولار كردن و غربي كردن جامعه به شدت پيش مي‌رفت،آمار سال 53 مي‌گويد كه بالاي 80 درصد مردم ما اعلام كرده‌اند كه ما گرايش‌هاي ديني داريم و آمار سالهاي 79 و 82 هم باز نشان مي‌دهد كه بالاي 80 درصد مردم ما كاملاً معتقد به دين هستند و دين را موجب نشاط، سلامت و راستي و درستي و مشي زندگي مي دانند.

آمار ديگري در جامعه ما نشان مي دهد که اکثر مردم دين را برترين نظام معنايي، هنجاري و ارزشي خودشان مي دانند و با تمام روح و روانشان به آن اعتقاد دارند.يعني دين در اعماق روح و روان مردم رسوب کرده و جزئي از هستي آنهاست.آمار جالب ديگري در جامعه ما نشان مي دهد که هر موقع عده اي تلاش کردند که سکولاريزم را تقويت کنند،عصبيت‌هاي ديني تقويت شده و گرايش به آن بيشتر و عميق تر شده است و همين آمار نشان مي دهد که هر زمان هجمه‌اي حتي خارجي به جامعه صورت گرفته،عصبيت ها و ارزش‌هاي ديني، بومي و ملي تقويت شده است.بنابراين هر نوع حرکتي در جهت نوعي اسقاط نظم و نظام موجود چه به صورت نرم و چه به صورت سخت،جز تقويت عصبيت هاي ديني و ملي چيز ديگري اضافه نمي کند.مؤسسه «رند» آمريكا تحقيقي كرده است در همين زمينه در اين تحقيق مي‌گويد كه ما هر موقع هجمه‌ي بيروني به جامعه ايران كرديم شقاق آنها تبديل به وفاق شده است.چپ و راست آنها قاطي هم شده‌اند.بنابر اين  قدرت‌هاي غربي اين مسايل را تجربه کرده و مي دانند که در جامعه ما چنين چيزي ممکن نيست و حادث نمي شود.

مشکل بعدي در آستانه انقلاب هاي رنگي در جوامعي که آن را تجربه کرده اند، وجود نوعي شقاق در ميان حاکميت و حکومت بوده به اين معني که خودي عليه خودي درون حاکميت صف کشيده است و کساني که نخبگان اصلي جامعه و متولي حکومت هستند در مقابل هم ايستاده اند.

بسياري از اين اتفاقات در اثر آموزش هاي موسسات غربي که درون اين کشورها به نام موسسات صلح، آزادي، دموکراسي و ... ايجاد شده بود، رخ مي دهد چرا که موسسات ياد شده تاثير فکري، آموزشي و تعليماتي خود را بر عده اي گذاشته و آنها را به تعبير خود، تبديل کرده بودند به پرندگان گردن چرخان که در موقع احساس خطر و مواقع خاص زبان و بيان آنها 180 درجه مي چرخد و لسان غرب در کشورشان مي شوند اما چنين شقاقي هيچ گاه ميان نخبگان رسمي در کشور ما ايجاد نشده است.

علاوه بر آن، در فضاي قانوني و سازوکارهاي حکومتي و حاکميتي ما انديشه اي شده که جلوي چنين شقاق هايي را بگيرد که از جمله آن مي توان به اصل مترقي ولايت فقيه اشاره کرد که فصل الخطاب در همه امور هستند و اجازه نفوذ چنين مسايلي را به درون حاکميت و حکومت نمي دهند.

مساله ديگر انديشه والاي حضرت امام(ره) است که مجمع تشخيص مصلحت را در نظر گرفتند که بسياري از اختلافاتي که در نهادهاي مختلف ايجاد مي شود به اين شورا برده مي شود، مورد حل و فصل قرار مي گيرد و اجازه نمي دهد که ميان نهادها اختلافي ايجاد شود.

مساله ديگر انديشه والاي حضرت امام(ره) است که مجمع تشخيص مصلحت را در نظر گرفتند که بسياري از اختلافاتي که در نهادهاي مختلف ايجاد مي شود به اين شورا برده مي شود، مورد حل و فصل قرار مي گيرد و اجازه نمي دهد که ميان نهادها اختلافي ايجاد شود.

از موارد ديگري که در آستانه انقلاب هاي رنگي در اين جوامع وجود داشت، فعال بودن سفارت آمريکا در اين کشورها و ديگر موسسات غربي است که به نام نهادهاي مختلف مدني و تحقيقاتي که اقدام به تعليم و آموزش دانشجويان و گروه هاي مختلف جوان مي کردند و بسيار هم موثر بودند.

ديگر پديده اي که در آستانه انقلاب هاي رنگي در اين کشورها مي شود نام برد، سيطره سنگين روسيه بر اين کشورها است و مردم اين کشورها دچار يک نوع روان پريشي شده اند و به دنبال مفري هستند تا از اين فضا آزاد شوند براي همين به غرب و فرهنگ و حضور آن خوش آمد مي گويند براي فرار از سيطره اي که قوميت، باور، حکومت و فرهنگ آنان را براي ساليان سال تحقير کرده است.

اما چنين فضايي اساسا در کشور ما حادث نشده و بايد گفت که هيچ شباهتي هم ميان جامعه ما و جوامعي که در آن انقلاب رنگي حادث شده وجود ندارد چرا که جامعه ما داراي يک فرهنگ و تمدن 6 هزار ساله است که کمتر جامعه اي از چنين تمدن و فرهنگي غني برخوردار مي باشد.

آمار در کشور ما نشان مي دهد که اکثر مردم ما به مليت و ايراني بودن خود افتخار مي کنند و تجربه تاريخي نشان مي دهد که هر زمان مورد هجمه خارجي قرار گرفتيم، اين فرهنگ، تمدن و دين ما بوده که روي مهاجم تاثير گذاشته و او شبيه ما شده است.

 

     منبع روزنامه جام جم

شماره خبر: 100867078563

چهارشنبه 21 بهمن 1388 - ساعت 15:49

جام جم آنلاین

 

در سال 1403 2 آزمون وکالت برگزار می شود 1 - آزمون مرکز وکلای دادگستری در تاریخ 18 آبان 1403 و و 2- آزمون کانون وکلای دادگستری در تاریخ 22 آبان 1403 برگزار می شود


شماره جهت هرگونه مشاوره

 دریافت خدمات 

 30006721000089

دیگر موارد